سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شما را به دوری از هوس سفارش می کنم که هوس به کوری فرا می خواند و آن گمراهی آخرت و دنیاست [امام علی علیه السلام]
سلفی گری و وهابیت
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • سؤال:
    آیا در کتابهاى اهل سنت درباره یورش به خانه وحى یعنى خانه فاطمه زهرا( س ) اشاره‏اى شده است؟

    پاسخ:جواب دهنده: استاد نجم الدین طبسى

    ‏ج - آرى جریان جسارت به پاره تن رسول الله یعنى سیده نساء العالمین حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراء روشن‏تر از این است که نیاز به شواهد و ادله باشد و مؤلفان کتب حدیث و تاریخ و رجال از اهل سنت با اینکه بناى بر سانسور و بعضاً پنهان داشتن حقایق داشته‏اند ، باز هم نتوانسته‏اند تمامى آنچه را که اتفاق افتاد مخفى کنند لذا با شرمندگى و احتیاط هر یک به گوشه‏اى از آن فاجعه اشاره کرده‏اند؛ بعضى به آوردن آتش توسط خلیفه ثانى ،«و معه قبس من نار» تاریخ طبرى ، ج 3 ، ص 101؛ مصنف ابن ابى شیبه ، ج 7 ، ص 432؛ العقد الفرید ، ج 4 ، ص 260 ، چاپ مصر سال 1381 ه" ،انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 268 .
    ‏ بعضى دیگر به محاصره و حمله مسلحانه به خانه حضرت فاطمه ( س )؛ «ثم قام عمر ، فمشى و معه جماعة حتى اتوا باب فاطمة . . .و بقى عمر و معه قوم فاخرجوا علیاً . . .» الامامة و السیاسة ، ج‏1 ،ص‏12 .
    ‏ گروهى هم به سقط جنین و لگد زدن عمر بن الخطّاب به فاطمه زهرا اشاره کرده‏اند؛
    ‏ «ان عمر رفَسَ‏فاطمة حتى أسقطت محسناً» سیراعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578؛ لسان المیزان ، ج 1 ، ص 373؛ میزان الاعتدال ، ج 1 ، ص 139 .
    ‏ و عده‏اى به هتک حرمت ایشان و شکسته شدن استخوان پهلو و پایمال کردن حقوق و ارث ایشان اشاره دارند ، «و قد دخل الذل بیتها و انتهکت حرمتها و غصب حقها و منعت ارثها ، و کسر جنبها ، و اسقطت جنینها» فرائد السمطین ، ج 2 ، ص 34؛ جوینى شافعى ، متوفى سال 722 ، او شیخ و استاد شمس‏الدین ذهبى است .
    ‏ گروهى دیگر به عذر خواهى عمر و ابوبکر از ایشان بعد از فاجعه - که خود دلیل گویا بر اصل جریان است - اشاره دارند:
    ‏ «فقال عمر لابى بکر انطلق بنا الى فاطمة ، فانا قد اغضبناها ، فانطلقا جمیعاً ، فاستأذنا على فاطمة ، فلم تاذن لهما ، فأتیا علیاً فکلمّاه ،فادخلهما علیها فلما قعدا عندها ، حولت وجهها الى الحائط فسلَّما علیها فلم ترد علیهما ، السلام .» الامامة والسیاسة ، ج‏1 ،ص‏12 .
    ‏ «عمر به ابوبکر گفت: برویم به حضور فاطمه زهرا ، زیرا که ما ایشان را به خشم آورده ، ناراحت کردیم ، پس اذن خواستند ، حضرت فاطمه ( س ) اذن نداد ، خدمت امیرالمؤمنین على ( ع ) آمده و ایشان را واسطه قرار دادند چون وارد منزل و به حضور حضرت زهرا مشرف شدند ، حضرت فاطمه از آن دو روى برگردانید و جواب سلام آن دو را نداد .»
    ‏ ذهبى مى‏گوید: «اتى ابوبکر فاستاذن ، فقال علی: یا فاطمة ، هذا ابوبکر ، یستأذن علیک ، فقالت: اتحب ان اذن له؟ قال: نعم ، فاذنت له ، فدخل علیها یترّضاها .» سیراعلام النبلاء ،ج‏2 ،ص‏121 .
    ‏ «ابوبکر خدمت على بن ابى طالب آمد و طلب اذن براى زیارت و عذر خواهى از حضرت فاطمه را نمود ، حضرت على به فاطمه زهرا فرمود: ابوبکر اذن مى‏طلبد ایشان عرض کرد: آیا دوست دارى به او اذن دهم؟ فرمود: آرى؛ پس ابوبکر اذن یافت و وارد شد ، و شروع به طلب رضایت و عذر خواهى کرد .» دقت کنید: که ذهبى جریان عذر خواهى و پشیمانى را چگونه با احتیاط و سانسور شدید نقل مى‏کند ، به گونه‏اى براى خواننده و مطالعه کننده اصل جریان و حادثه کاملا روشن و واضح نشو
    .
    ‏ بعضى به پشیمانى خلیفه اول به هنگام مرگ از یورش به خانه وحى اشاره دارد:
    ‏ «وددت انى لم اکشف بیت فاطمة و ترکته و ان اغلق على الحرب .» المعجم الکبیر ، ج‏1 ،ص‏62؛ شماره حدیث 43 ، کتاب الاموال بن سلام ص‏174متوفى 224ه$ - ولى این عبارت را تغییر داده و به جاى آن کلمه «کذا و کذا» آورده است .
    ‏ «اى کاش خانه فاطمه را رها مى‏کردم وبه آن یورش نمى‏بردم و آن را باز نمى‏کردم هر چند بسته شدن آن بعنوان اعلام جنگ با من باشد .»



    ابن الصبیح ::: پنج شنبه 86/4/7::: ساعت 11:35 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    سؤال:
    آیا در کتابهاى اهل سنت درباره یورش به خانه وحى یعنى خانه فاطمه زهرا( س ) اشاره‏اى شده است؟

    پاسخ:جواب دهنده: استاد نجم الدین طبسى

    ‏ج - آرى جریان جسارت به پاره تن رسول الله یعنى سیده نساء العالمین حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراء روشن‏تر از این است که نیاز به شواهد و ادله باشد و مؤلفان کتب حدیث و تاریخ و رجال از اهل سنت با اینکه بناى بر سانسور و بعضاً پنهان داشتن حقایق داشته‏اند ، باز هم نتوانسته‏اند تمامى آنچه را که اتفاق افتاد مخفى کنند لذا با شرمندگى و احتیاط هر یک به گوشه‏اى از آن فاجعه اشاره کرده‏اند؛ بعضى به آوردن آتش توسط خلیفه ثانى ،«و معه قبس من نار» تاریخ طبرى ، ج 3 ، ص 101؛ مصنف ابن ابى شیبه ، ج 7 ، ص 432؛ العقد الفرید ، ج 4 ، ص 260 ، چاپ مصر سال 1381 ه" ،انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 268 .
    ‏ بعضى دیگر به محاصره و حمله مسلحانه به خانه حضرت فاطمه ( س )؛ «ثم قام عمر ، فمشى و معه جماعة حتى اتوا باب فاطمة . . .و بقى عمر و معه قوم فاخرجوا علیاً . . .» الامامة و السیاسة ، ج‏1 ،ص‏12 .
    ‏ گروهى هم به سقط جنین و لگد زدن عمر بن الخطّاب به فاطمه زهرا اشاره کرده‏اند؛
    ‏ «ان عمر رفَسَ‏فاطمة حتى أسقطت محسناً» سیراعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578؛ لسان المیزان ، ج 1 ، ص 373؛ میزان الاعتدال ، ج 1 ، ص 139 .
    ‏ و عده‏اى به هتک حرمت ایشان و شکسته شدن استخوان پهلو و پایمال کردن حقوق و ارث ایشان اشاره دارند ، «و قد دخل الذل بیتها و انتهکت حرمتها و غصب حقها و منعت ارثها ، و کسر جنبها ، و اسقطت جنینها» فرائد السمطین ، ج 2 ، ص 34؛ جوینى شافعى ، متوفى سال 722 ، او شیخ و استاد شمس‏الدین ذهبى است .
    ‏ گروهى دیگر به عذر خواهى عمر و ابوبکر از ایشان بعد از فاجعه - که خود دلیل گویا بر اصل جریان است - اشاره دارند:
    ‏ «فقال عمر لابى بکر انطلق بنا الى فاطمة ، فانا قد اغضبناها ، فانطلقا جمیعاً ، فاستأذنا على فاطمة ، فلم تاذن لهما ، فأتیا علیاً فکلمّاه ،فادخلهما علیها فلما قعدا عندها ، حولت وجهها الى الحائط فسلَّما علیها فلم ترد علیهما ، السلام .» الامامة والسیاسة ، ج‏1 ،ص‏12 .
    ‏ «عمر به ابوبکر گفت: برویم به حضور فاطمه زهرا ، زیرا که ما ایشان را به خشم آورده ، ناراحت کردیم ، پس اذن خواستند ، حضرت فاطمه ( س ) اذن نداد ، خدمت امیرالمؤمنین على ( ع ) آمده و ایشان را واسطه قرار دادند چون وارد منزل و به حضور حضرت زهرا مشرف شدند ، حضرت فاطمه از آن دو روى برگردانید و جواب سلام آن دو را نداد .»
    ‏ ذهبى مى‏گوید: «اتى ابوبکر فاستاذن ، فقال علی: یا فاطمة ، هذا ابوبکر ، یستأذن علیک ، فقالت: اتحب ان اذن له؟ قال: نعم ، فاذنت له ، فدخل علیها یترّضاها .» سیراعلام النبلاء ،ج‏2 ،ص‏121 .
    ‏ «ابوبکر خدمت على بن ابى طالب آمد و طلب اذن براى زیارت و عذر خواهى از حضرت فاطمه را نمود ، حضرت على به فاطمه زهرا فرمود: ابوبکر اذن مى‏طلبد ایشان عرض کرد: آیا دوست دارى به او اذن دهم؟ فرمود: آرى؛ پس ابوبکر اذن یافت و وارد شد ، و شروع به طلب رضایت و عذر خواهى کرد .» دقت کنید: که ذهبى جریان عذر خواهى و پشیمانى را چگونه با احتیاط و سانسور شدید نقل مى‏کند ، به گونه‏اى براى خواننده و مطالعه کننده اصل جریان و حادثه کاملا روشن و واضح نشو
    .
    ‏ بعضى به پشیمانى خلیفه اول به هنگام مرگ از یورش به خانه وحى اشاره دارد:
    ‏ «وددت انى لم اکشف بیت فاطمة و ترکته و ان اغلق على الحرب .» المعجم الکبیر ، ج‏1 ،ص‏62؛ شماره حدیث 43 ، کتاب الاموال بن سلام ص‏174متوفى 224ه$ - ولى این عبارت را تغییر داده و به جاى آن کلمه «کذا و کذا» آورده است .
    ‏ «اى کاش خانه فاطمه را رها مى‏کردم وبه آن یورش نمى‏بردم و آن را باز نمى‏کردم هر چند بسته شدن آن بعنوان اعلام جنگ با من باشد .»



    ابن الصبیح ::: پنج شنبه 86/4/7::: ساعت 11:34 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    بعضی گفته اند اینکه محمد بن عبدالوهاب این مسلک را به نام خود نسبت نداده و در واقع نگفته مسلک محمدی ، شاید بخاطر این استکه این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص)پیدا نکند . و مسلک خود ،که وهابیت می باشد را به نام پدرش منسوب نمود (ظاهراً حتی حاظر نبودند که مسلک آنها شبیه نام پیامبر (ص) باشد چه رسد به . ) .

    راستی مگر مسلک پیامبر (ص)چه کاستی داشت که کسی به فکر تأسیس یک مسلک جدید بیفتد ،که به عقیده خودشان در ادامه همان راه و مسلک پیامبر(ص) است؛ولی وقتی در احکام و فتاوی آنها سیر میکنیم تضاد فاحشی بین آنچه پیامبر گفته و آنچه این فرقه بیان میکنند وجود دارد حتی بین کلام آنها وکلام خدا که معجزه رسولش است نیز شباهتی نمی بینیم .

    در پستهای آینده حتماً به احکام جدیدی که این فرقه در اسلام وارد کردند وتضاد آنها با عقائد واقعی اشاره خواهیم کرد خواهیم دید که با چه جسارتی حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند . منتظر باشید .



    ابن الصبیح ::: چهارشنبه 86/3/16::: ساعت 11:5 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    شیخ این فرقه در سال 1115 ه.ق درشهر عیینه از شهرهای نجد به دنیا آمد .

    پدر او قاضی آن شهر بود و محمد بن عبدالوهاب از همان ابتدای جوانی علاقه فراوانی به علومی همچون تفسیر،حدیث وعقائد داشت ، او فقه حنبلی را نزد پدرش که از علمای حنبلی بود آموخت .

    این شیخ جوان از ابتدای جوانی خیلی از اعمال مذهبی مردم نجد را زشت می شمرد و مخالفتهای خود را با بعضی از اعتقادات مردم مثل توسل به پیامبر و را آغاز کرد مثلاً در بصره به قدری با اعتقادات مردم مخالفت کرد که مردم او را از شهر بیرون کردند و نزدیک بود از شدت تشنگی و گرسنگی در بیابانهای اطراف جان دهد .

    بزرگترین نقطه ضعف شیخ این بود که با مسلمانانی که از عقائد او پیروی نمی کردند معامله کافر حربی می کرد و در فتواهای خود برای جان ، مال و ناموس آنها ارزشی قائل نبود .

    این شیخ با همراه کردن آل سعود -که در آن زمان از همه جا طرد شده و دنبال اعاده حیسیت از دست رفته خود بودند- به فکر وارد شدن در عرصه سیاسی شد و شروع به جنگ و غارت مخالفان عقائد خود کردند .

    کار به جایی کشیده شد که در مدت زمان کوتاهی مردم بخاطر حفظ جانشان به عقائد افراطی این شیخ سر تعظیم فرو آوردندو شیخ تنها به این بسنده نکرد و حتی از این مردم عوام و ضعیف بیعت گرفت و در فاصله کمی با جمع کردن سیاه لشکر و بالا بردن قدرت نظامی خود سری در بین سرها بلند کردند .

    سرانجام عمر این شیخ (محمد بن عبد الوهاب) در سال 1206 ه.ق به پایان رسید و بعد از او چه نااهلانی با کشیدن نام اسلام ، ضرباتی به اسلام و مسلمین وارد کردند که تا امروزه شاهد این ظلمها هستیم .



    ابن الصبیح ::: چهارشنبه 86/3/16::: ساعت 11:3 عصر
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 0
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدید :14372
    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    سلفی گری و وهابیت
    ابن الصبیح
    با سلام خدمت دوستان عزیز این وبلاگ با توجه به احساس نیازی که در جامعه امروزی احساس شده طراحی گردیده ، که به نقد و بررسی فرقه سلفی گری و وهابیت پرداخته و امیدوارم با نظرات مفید خودتان در هر چه بهتر شدن این وبلاگ مرا یاری نمائید.

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    سلفی گری و وهابیت

    >>لینک دوستان<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<